زبانحال خداوند کریم با بنده گنه کار
به غیر مهر و محبت چه دیدهای؟ برگرد کـبـوتـرانه چـرا پَر کـشـیدهای؟ برگرد تـمــام عـمـر قـدم در ره خـطـا زدهای به جز تباهی و ذلت چه دیدهای؟ برگرد اگـر چـه عـبـد من آلـوده و سـیـهرویی کجا ز رحمت من دل بُریدهای؟ برگرد چـرا اسـیـر شـب تـیـرۀ گـنـه شـدهای؟ اگر که چشم به راه سـپـیـدهای برگـرد هوای نفْس، تو را میبَرَد به سوی جهیم «ز برزخی که خودت آفریدهای برگرد» چـقـدر فـاصله داری میان خود با من! نَفَـس بُریده شدی بس دویدهای، برگرد دوبـاره تـشـنـۀ لاتـقـنـطوی من شدهای همیشه از میِ رحمت چشیدهای، برگرد ره انـابه و تـوبه به روی تو بـاز است اگر که میوۀ ممـنوعه چـیدهای، برگرد خـدای تـوبـه پـذیـر تـوأم! کجا رفتی!؟ اگر به آخـر خـط هم رسـیدهای برگرد «وفایی!» از چه ز درگاه من گریزانی صدای دعوت من را شنیدهای، برگرد |